گفتارها | گفتار سوم | 13
(12-15)

پس از شنيدن سخنان مرد رهنما، سرباز خوش شانس و نيكبخت راه راست را برگزيد و با آنكه مجبور بود چند كيلوگرام بار را حمل كرده به راهش ادامه دهد اما قلب و روحش از سنگيني هزاران كيلوگرام بار منت و دلهره آزاد گرديد
اما سرباز بدشانس و بدبختي كه ترجيح داد سربازي نكند و نظم و قانون را نپذيرفت به راه سمت چپ رفت
گرچه جسمش از سنگيني بار كمي آزاد شد, اما قلبش تحت فشار هزاران كيلو گرام بار منت و رنج قرار گرفت و روحش از اثر خوف و ترس بي قرار گرديد او در حالي به راهش ادامه داد كه به هركس دست گدائي دراز ميكرد، از هر چيز ترس و واهمه داشت و از هر حادثة مي حراسيد تا اينكه به سرمنزل مقصود رسيد و در آنجا با جزاي فرار و عصيانش مواجه شد
اما ره رو راه راست، او كه به قانون احترام داشت و مراقب محموله اش بود، آزادانه با آرامش قلب و اطمينان وجدان، بدون رفتن زير بار منت كسي و بدون انتظار و يا ترس از كسي به راه افتاد تا به شهر مقصود رسيد و در آنجا پاداش مناسبش را مانند هر سرباز شريفي كه به نحو احسن انجام وظيفه كرده است، دريافت
پس اي نفس سركش!
بدان كه يكي از آن دو مسافر فردي است مطيع قانون الهي و ديگري انسان نافرمان و پيرو خواهشات است

صدا موجود نیست