گفتارها | گفتار پنجم | 21
(20-24)

اما آن سرباز شكم پرور ديگر, نه به آموزش و تمرينات نظامي اعتنايي داشت و نه توجهي به جنگ، مي گفت اين كارها مربوط به دولت است، به من چه؟ سرش در لاك خودش بود تمام توانش را به بهبود وضعش متمركز نموده بود حتي پادگان را ترك مي گفت تا در بازار خريد و فروش كند
روزي دوست زحمتكشش به او گفت
برادرم! وظيفة اصلي تو آموزش و آماده گي براي جنگ است و به اين منظور اينجا آورده شده اي, پس بر پادشاه اعتماد كن و از بابت غذا به او اطمينان داشته باش, هرگز ترا گرسنه نخواهد ماند, سير كردنت مسؤليت و وظيفه اوست از سوي ديگر تو عاجز و فقير هستي هرگز نمي تواني امور معيشتت را خودت اداره كني, ديگر اينكه فعلاً در وقت جهاد و در ميدان جنگ بزرگي قرار داريم مي ترسم آنها ترا نافرمان دانسته عذاب سختي بر سرت بياورند بله، دو مسؤليت بچشم ما مي خورد
يكي مسؤليت پادشاه است، او مواد غذائي براي ما تهيه مي كند, ما احياناً در انجام اين وظيفه استخدام ميشويم و ديگري كار و وظيفه ماست ما بايد آموزش ببينيم و جنگ كنيم، و براي اين كار تسهيلات لازم را پادشاه براي ما فراهم مي سازد
ببين برادرم!

صدا موجود نیست