موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 23
(1-198)

در اين گيـر ودار نـاگاه در سمت چپش مـرد بازيگر وحيلـه مندي را مي بيند كه مانند شيطان با آرايش آنچناني وعكسهاي جذاب ومسكرات فـريب دهنـده مـي آيد ودر مقابلش مـي ايستد وا ورا به سوء خـود فرا مي خواند ومي گويد
اي برادر! بيا بيا, باهم خوشگذراني كنيم, لذت ببريم به اين عكسهاي دختران نگاه كنيم، اين موسيقيهاي زيبا را بشنويم واين غذا هاي لذيذ را بخوريم
- اما اي مرد، چي زمزمه مي كني؟
ـ يك طلسم
- اين چيز نامفهوم را دور بيانداز، كيف ولذت فعلي ما را بر هم نزن در دستت چيست؟
ـ داروست
- دور بيانداز، ترا چيزي نشده است، سالم هستي وقت جشن وپاي كوبي است
- اين كاغذي كه پنج علامت دارد، چيست؟
ـ بليط سفر است
پاره اش كن، در اين روزهاي خوش بهاري سفر را مي خواهي چه كار؟
وبدين طريق با تمام مكر وفريب كوشيد تا سرباز را بقبولاند، حتي سرباز بيچاره اندكي به سخنان ا وتمايل نشان داد
بله، انسان فريب مي خورد, من نيز از چنين حيله گر فريب خورده ام
ناگاه صدايي رعد آسا از جانب راست بگوشش رسيد, ا ورا هشدار داد
مبادا فريب بخوري به آن حيله گر بد جنس بگو
اگر توان كشتن شير پشت سرم را داري واگر مي تواني جوخه هاي اعدام را از پيش رويم برداري وزخم هاي راست وچپ بدنم را درمان كني واگر مي توانـي مانع رفتـن به سفـر دشـوار ودور ودرازم شـوي، بله، اگر مي تواني به همه اينها چاره يي بيانديشي، به فرمانشان بده وقدرت نمايي كن، آنوقت حق داري مرا به اين چيز هاي بي خود وبيهوده دعوت كني، والا اي ابله! سكوت كن، تا اين مرد بزرگوار كه به خضر مي ماند - سخن بگويد وهدفش را بيان كند

صدا موجود نیست