موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 3
(1-198)


از جمله اين موازنه ها, موازنه هاي ذكر شده در گفتارهاي ششم, هفتم, وهشتم, وموازنه مبسوط در موقف سوم گفتار بيست وسوم, سفيه ترين وگمراهترين فرد را نيز به تكان در مي آورد ودرسش را مي قبولاند
مثلاً در سياحت تخيلي ذكر شده در "آيت نور" به چشم ديدهاي حقيقي سياحتگر, مختصر اشاره اي خواهيم كرد, علاقمندان مي توانند تفصيلات آنرا در صفحات (246 تا 248) رساله "سكه غيبيه" مطالعه كنند
در آن سياحت خيالي وقتي عالم حيوانات نيازمند رزق را ديدم, با فلسفه مادي نگريستم نيازهاي فراوان وگرسنگي شديد حيوانات از يكسو, وضعف وناتواني شان از سوي ديگر, اين عالم را بسيار تلخ ودردناك نشان داد از اينكه با نگاه اهل ضلالت وغفلت نگريسته بودم فرياد بر آوردم فوراً با دوربين حكمت قرآن وايمان نگاه كردم, ديدم, اسم رحمن از برج رزاق همچون خورشيد تابان طلوع نمود وعالم حيوانات گرسنه وبيچاره را با نور رحمت روشن ساخت
باز در عالم حيوانات, عالم حزين, رقت انگيز, ومتاثر كننده نوزاد انشان را ديدم از اينكه با نگاه اهل ضلالت نگريسته بودم فرياد "واويلا" سردادم به ناگاه ايمان عينكي را در اختيارم گذاشت, ديدم كه اسم رحيم از فراز قله شفقت طلوع نمود, با زيبائي وشيريني تام آن عالم تلخ را به عالمي دوست داشتني ونوراني تبديل كرد كه اشك شكايت ودرد واندوهم را به قطرات اشك شوق وشكر مبدل ساخت
سپس عالم انسانها برايم پديدار گشت, با دوربين اهل ضلالت نگريستم, اين عالم را چنان تاريك ووحشتناك ديدم كه از اعماق قلبم فرياد بر آورده, آه وواويلا سر دادم چونكه در انسان آمال وآرزوهاي امتداد يافته تا به ابد, تصورات وافكار احاطه كننده كاينات, وهمتهائي كه شديداً خواستار بقاء, سعادت ابدي است, واستعدادها وتوانمنديهاي دست نخورده وآزاد, ونيازهاي فراوان براي بر آوردن مقاصد بي شمار وجود دارد, وضمن ضعف وناتواني اش در معرض حملات شديد مصيبتها است, از يكس ودشمن واز سوي ديگر عمر بسيار كوتاه, هر روز وهر ساعت با انديشه فرا رسيدن مرگ زندگي اش پر دغدغه است, با اممكانات ناچيز زندگي وبا تحمل بلاي زوال وفراق كه دردناك ووحشتناك ترين حالت قلب ووجدان است به قبر وگورستان مي نگرند قبري كه براي غافلان به صورت دروازه تاريكيهاي ابدي نمايان مي شود وتنها, تنها وگروه گروه به آن چاه تاريكي انداخته مي شوند
وقتي عالم انسان را در اين همه تاريكيها مي ديدم, قلب وروح وعقل وتمام لطايف انساني حتي همه ذرات وجودم مي رفت تا فرياد بر آورد وگريه وشيون سر دهد, به ناگاه نور وقوت ايماني تابيده از قرآن عينك گمراهي را شكست وچشمي برايم داد ديدم كه

صدا موجود نیست