موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 52
(1-198)

خاتمه گفتار چهاردهم
" وما الحياه الدنيا الا متاع الغرور"
اي نفسم! اي سر گردان در غفلت!
اي آنكه زندگي را شيرين ولذيذ مي بيني, طالب دينا هستي وآخرت را فراموش كرده اي آيا ميداني به چه شباهت داري؟ به شتر مرغي كه شكارچي را مي بيند ونمي تواند پرواز كند, بلكه سرش را در ريگ پنهان مي كند وجسم بزرگش را بيرون مي ماند به گمان اينكه شكارچي ا ورا نمي بيند, شكارچي ا ورا مي بيند, اما اوست كه زير ريگ چشم بسته است وچيزي را نمي بيند!
اي نفسم!
اين مثال را ببين ودر آن تامل كن, تمام نظر را به دنيا منحصر ساختن چگونه لذت شيرين را به درد تلخي مبدل مي سازد!
فرض كن در اين قريه (بارلا) د ونفر هستند: نودونه در صد از دوستان يكي از آن د وبه استانبول رفته اند ودر آنجا زندگي خوب وآرامي دارند, در اينجا فقط يك نفر از دوستانش مانده است ا ونيز آنجا خواهد رفت لذا اين مرد شديداً مشتاق رفتن به استانبول است ودر مورد آن فكر مي كند, دايماً در فكـر پيوستن به دوستان مي باشد لذا هر گاه اگر به ا وگفته شود: "" بيا آنجا بر و"" ا وبا خوشحالي وشادماني خواهد رفت
اما مرد دوم، كه نودونه در صد دوستانش از اينجا رفته اند, ا وگمان ميكند كه بعضي از آنان هلاك شده وعده اي هم در جاهاي نامعلومي ناپديد شده ويا همگي با پريشاني از بين رفته اند اين مرد بيچاره به جاي تمام دوستان از دست داده اش, مي خواهد فقط با مسافر رهگذر انس بگيرد وبا ا وخود را تسلي دهد وتوسط ا ومي خواهد درب عالم دردناك فراق را ببندد
اي نفسم!
تمام دوستانت, ودر پيشاپيش شان (حبيب الله صلى الله عليه وسلم) اكنون در آن سوي قبر اند در اينجا جز يكي د ونفر نمانده است آنها نيز آماده سفر اند
از ترس مرگ, از خوف قبر سر تكان مده, بلكه بر قبر چشم بدوز وبا شهامت بر گودال قبر بنگر وخواسته اش را بشنو مردانه به رخ مرگ تبسم كن, ببين چه مي خواهد؟ مبادا غفلت كني وشبيه مرد دوم باشي!

صدا موجود نیست