گفتارها | گفتار دوم | 8
(7-11)

اما آن انسان خدا بين, خدا پرست و حق انديش به يمن اخلاق خوبش با يك كشور زيبايي روبرو گرديد
اين مرد نيكو كار در هر كشوري كه داخل مي شود جلسات با شكوه و جشنهاي زيبايي را مي بيند كه با شور و شعب برپا بود در هر طرف سرور و در هر زاويه پيري و در هر مكان حلقات ذكر، حتي هر فردي از افراد اين كشور را دوست با وفا و خويشاوند محبوب خود مي پندارد سپس مي بيند كه سراسر مملكت در محفل تعطيلي عمومي با كلمات شكر و ثنا نداي سرور سر مي دهد و نيز در بين شان صدا هاي گروه نوازنده را ميشنود كه آهنگ هاي حماسي را همراه با تكبير هاي بلند و تهليل هاي گرم با فخر و غرور به كساني تقديم مي كنند كه به خدمت و سربازي برده مي شود
در لحظه يي كه مرد نخست بدگمان, از درد خود و درد تمام مردم رنج مي برد, نفر دوم نيكبخت خوش بين هم از خوشحالي خود و هم از خوشحالي عموم مردم مسرور و شادمان بود علاوه از سود خوبي كه در تجارتش به دست آورده بود شكر و سپاس پروردگارش را بجا آورد
هنگام بازگشت به طرف خانواده, همسفر نگونبختش را ملاقات مي كند و از حال و احوالش جويا مي گردد و در جريان آنچه بر سرش گذشت، قرار مي گيرد و به او مي گويد

صدا موجود نیست