گفتارها | خاتمه گفتار چهاردهم | 63
(63-65)

خاتمه گفتار چهاردهم

" و ما الحياه الدنيا الا متاع الغرور "

اي نفسم! .. اي سر گردان در غفلت!
اي آنكه زندگي را شيرين و لذيذ مي بيني, طالب دينا هستي و آخرت را فراموش كرده اي .. آيا ميداني به چه شباهت داري؟ به شتر مرغي كه شكارچي را مي بيند و نمي تواند پرواز كند, بلكه سرش را در ريگ پنهان مي كند و جسم بزرگش را بيرون مي ماند به گمان اينكه شكارچي او را نمي بيند, شكارچي او را مي بيند, اما اوست كه زير ريگ چشم بسته است و چيزي را نمي بيند!
اي نفسم!
اين مثال را ببين و در آن تامل كن, تمام نظر را به دنيا منحصر ساختن چگونه لذت شيرين را به درد تلخي مبدل مي سازد!
فرض كن در اين قريه (بارلا) دو نفر هستند: نودونه در صد از دوستان يكي از آن دو به استانبول رفته اند و در آنجا زندگي خوب و آرامي دارند, در اينجا فقط يك نفر از دوستانش مانده است او نيز آنجا خواهد رفت. لذا اين مرد شديداً مشتاق رفتن به استانبول است و در مورد آن فكر مي كند, دايماً در فكـر پيوستن به دوستان مي باشد. لذا هر گاه اگر به او گفته شود: "" بيا آنجا برو "" او با خوشحالي و شادماني خواهد رفت

صدا موجود نیست