گفتارها | خاتمه گفتار چهاردهم | 64
(63-65)

اما مرد دوم، كه نودونه در صد دوستانش از اينجا رفته اند, او گمان ميكند كه بعضي از آنان هلاك شده و عده اي هم در جاهاي نامعلومي ناپديد شده و يا همگي با پريشاني از بين رفته اند اين مرد بيچاره به جاي تمام دوستان از دست داده اش, مي خواهد فقط با مسافر رهگذر انس بگيرد و با او خود را تسلي دهد و توسط او مي خواهد درب عالم دردناك فراق را ببندد
اي نفسم!
تمام دوستانت, و در پيشاپيش شان ( حبيب الله صلي الله عليه وسلم ) , اكنون در آن سوي قبر اند در اينجا جز يكي دو نفر نمانده است آنها نيز آماده سفر اند
از ترس مرگ, از خوف قبر سر تكان مده, بلكه بر قبر چشم بدوز و با شهامت بر گودال قبر بنگر و خواسته اش را بشنو مردانه به رخ مرگ تبسم كن, ببين چه مي خواهد؟ مبادا غفلت كني و شبيه مرد دوم باشي!
اي نفسم
هرگز نگو شرايط تغيير كرد, و زمان دگرگون شد, و مردم در دنيا غوطه ور گشتند و فريفته حيات آن شدند, و سر مست اندوه زندگي هستند زيرا مرگ تغيير نمي كند, و فراق نيز به بقا مبدل نمي گردد, و عجز انساني و فقر بشري نيز دگرگون مي شود بلكه اضافه مي گردد, و سفر بشريت قطع نمي شود, بلكه سرعت مي يابد و نيز نگو " من هم مثل همه مردم هستم" زيرا هركس فقط تا درب قبر ترا همراهي مي كند پيشتر از آن كسي نمي رود، اگر گمان ميكني ديگران در غم و مصيبت شريك و همراهت خواهند بود, و با اين خود را آرامش ميدهي, اين نيز در آنسوي قبر پايه و اساسي ندارد

صدا موجود نیست