موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 166
(1-198)

بعداً پرده ديگري از روي صحنه ديگر بر داشته شد, عالم زمين بود, عالم ترسناكي در برابر خيال پديدار گشت, زيرا قوانين علمي تاريك فلسفه, انسان بيچاره را در تاريكي وحشتناكي قرا ر مي دهد, چون با ديدن وضعيت اين انسان در كره زميني كه در فضاي عالم نا محدود با سرعت هفتاد بار سريعتـــر از سرعت گلوله توپ دور مي زند ومسافت بيست وپنج هزار ساله را در يك سال مي پيمايد وهر لحظه امكان دارد بر هم بخورد ومتلاشي شود چون زمين همواره در معرض زلزله هاي ويرانگر قرار دارد سالخورده وفرسوده است با ديدن اين همه تاريكيها سرم چرخيد وچشمانم تيره وتار شد, ناگاه اسماي (قدير, عليم, رب, الله, رب السموات والارض, مسخر الشمس والقمر) آفريدگار اسمانها وزمين بر فراز قله هاي رحمت وعظمت ربوبيت طلوع كرده آن عالم تاريك را چنان پر نور ساختند كه, كره زمين را همچون كشتي سياحتي منظم وتحت كنترول در كمال آرامش واطمينان وآماده شده براي تفريح وسياحت وتجارت ديدم
حاصل سخن :
هر يك از هزار ويك اسم الهي متوجه كاينات همچون خورشيد بزرگي است كه اين عالم وعالمهاي موجود در آن عالم را با رمز احديت روشن مي كند, چون در لا بلاي جلوه هر اسمي جلوه هاي اسماي ديگر نيز نهفته است
سپس قلب با مشاهدة نور هاي جداگانه در پشت هر ظلمت, شوق وعلاقه بيشتري به سياحت ابراز مي داشت, حتي مي خواست سوار بر خيال بر آسمانها صعود كند، در اين اثنا پرده بسيار وسيع ديگري گشوده شد وقلب بر آسمانها داخل شد وديد:
ستاره هايي كه تبسم نوراني بر لب دارند بزرگتر از كره زمين بوده وسريعتر از آن در يكديگر در گردش اند، بگونة كه اگر يكي از آنها براي يك دقيقه مسيرش را گم كند، واز مدارش منحرف شود حتماً با ديگري تصادم خواهد نمود ودر نتيجه چنان انفجاري رخ خواهد داد كه با شعله ورشدن آتش، كاينات زير وزبر خواهد شد
آنگاه ستاره گان به جاي نور افشاني آتش افروزي خواهند كرد وبه جاي تبسم با ترس ووحشت خواهند نگريست بدين طريق آسمانها را عالمي وسيع, خالي, وحشت ناك, حيرت انگيز وظلماني ديدم واز آمدنم هزار بار ندامت كردم به ناگه اسماء حسناي"رب السموات والارض"و" رب الملائكه والروح " از فراز قله" ولقد زينا السماء الدنيا بمصابيح " و"سخر الشمس والقمر" با جلوه هاي تابناك ظهور كردند، وبه فيض وبركت اين معني ستاره هاي كه زير پرده تاريكي نهان بودند پر توي از آن انوار بزرگ گرفتند، وآسمانها چنان نوراني شد كه گويي به تعداد ستاره گان برق روشن شده باشد آسمانها يي كه خالي از سكنه گمان مي شد از ملائك وروحانيان پر وآباد گشتند وخورشيد وستاره گان را كه همچون اردويي از ارد وهاي سلطان ازل وابد در حركت اند به شكلي ديدم كه گويا با اجراي مانور شــأن وشوكت وشكوه وجــلال آن ذات را نشــان مي دادند

صدا موجود نیست