موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 165
(1-198)

" ا وكظلمات في بحر لجيي يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكد يريها ومن لم يجعل الله له نوراً فما له من نور " (نور 40)
وقتي اين عالم را در يك چنين تاريكي مي ديدم نا گهان جلوه اي از جلوه هاي اسم الهي همچون نور بزرگي پرت وافشاني نمود وآن عالم را سرا پامنور ساخت وبا برداشته شدن هر پرده از مقابل عقل, دروازة جديدي به عالمي ديگر در برابر خيالم گشوده مي شد, اما غفلت , اين عالم را غرق در تاريكيها نمودار مي ساخت، يكباره اسمي از اسماء الهي همچون خورسيد تجلي مي كند وآن عالم را يكسره روشن وتابان مي گرداند بدين منوال اين گردش قلبي وسياحت خيالي بسيار طول كشيد, اينك گوشه هايي از آن را باز گ ومي كنيم
با ديدن عالم حيوانات ضمن احتياجات نا محدود، گرسنگي شديد وضعف وعجز شان آن عالم را برايم بسيار تاريك وغم انگيز نشان داد, ناگهان اسم "رحمن" از فراز قله "رزاق" يعني در معناي آن مثل خورشيد تابان در خشيدن گرفت وعالم مذكور را سرا پا با روشني رحمت منور كرد
سپس در بين عالم حيوانات چوچه ونوزادانشان را در ضعف وعجز واحتياج دست وپاي زنان مشاهده نموده, عالمي حزين ورقت آور ديگري را در تاريكيها ديم, در اين گير ودار نا گهان اسم "رحيم" از بالاي قله "شفقت" طلوع كرد وبه چنان صورت زيبا وشيرين آن عالم را پر نور ساخت كه قطرت اشك بر خواسته از شكايت ورقت وحزن را به قطرت اشك سرازير از لذت شادماني, سرور وشكر تبديل نمود
سپس پرده ديگري مثل پرده سينما بر داشته شد, عالم انساني برايم نمايان گشت, عالمي پوشيده از تاريكي وسياهي, چنان وحشتناك بود كه از ترس فرياد "واويلا" سر دادم, چون ديدم كه آرزوهاي انسان تا به ابد امتداد يافته, تصورات وافكارش كاينات را فرا مي گيرد، وهمت واستعدادش خواستار بقاء وسعادت ابدي بوده شديداً مشتاق جنت مي باشد, علاوه بر مقاصد وتوقعات زيادي كه فقر واحتياجش طالب آنها است وبا وجود ضعف وعجزش, مورد حمله مصايب ودشمنان بي شماري قرار دارد وضمن آنكه عمرش بسيار كوتاه, زندگي اش پر دغدغه ومعيشتش پريشان كننده است، مدام تلخي زوال وفراق را مي چشد واين درد ناكترين حالت است براي قلب، زيرا با نگاه غفلت به قبر وقبرستان مي نگرد كه براي اهل غفلت دري است بسوي تاريكي ابدي كه تنها ودسته جمعي به آن چاه تاريك انداخته مي شوند
آن لحظه كه عالم انسان را در اين همه تاريكيها مي ديديم, قلب, روح وعقل وتمام لطايف انساني ام حتي تمام ذرات وجودم حاضر شدند تا گريه وشيون سر دهند اينجا بود كه اسم "عادل" پروردگار از فراز قله "حاكم " واسم "رحمن" از قله "كريم" واسم "رحيم" از قله "غفور" (يعني در معناي اين اسماء) واسم" با عث" از قله"وارث" واسم" محيي" از قله"محسن" واسم" رب" از قله" مالك" طلوع كرد وعالم هاي زياد موجود در عالم انسان را روشن وپرنور ساخت وبا گشودن روزنه هايي از عالم نوراني آخرت, دنياي تاريك انسان را نور افشاني نمود

صدا موجود نیست