موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 162
(1-198)

ومثلاً انسان با عناد شديدي احساساتش را به كارهاي بي اهميت, زايل وفاني صرف مي كند باز در مي يابد كه يك سال تمام به چيزي پا فشاري نموده واشتغال ورزيده است كه به يك دقيقه پا فشاري نمي ارزد حتي روي چنان چيزي عناد بخرج مي دهد كه مضر وكشنده است لذا به محض پي بردن به اين امر كه اين حس شديد بخاطر انجام چنين چيز ها برايش داده نشده است وگماشتن آن در اين راه ها منافي با حكمت وحقيقت است آن عناد شديد را به كار هاي بي ارزش زوال پذير نگماشته ومصروف نكرده به حقايق ايماني عالي مرتبه وماندگار وبه اساسات اسلامي وبه خدمت اخروي صرف مي كند بدين طريق عناد مجازي كه خصلت پستي است به عناد حقيقي يعني استقامت وپايمردي شديد به حق كه خصلت زيبا وعالي است تبديل مي شود
مانند اين سه مثال, اگر انسان تجهيزات معنويي را كه برايش داده شده است در راه نفس ودنيا استعمال كند وغافلانه چنان رفتار نمايد كه گويي براي هميشه در دنيا خواهد ماند, جهازات معنوي اش منبع اخلاق فاسد واسراف در كار ومنشاء عبث وبيهوده گي قرار مي گيرد اما اگر احساس خفيفش را به امور دنيوي وشديدش را به وظايف اخروي ومعنوي صرف كند, اين احساس منشاُ اخلاق حميده وموافق حكمت وحقيقت وراه همواري به سعادت دارين خواهد شد
از اينر وبه نظر من يكي از اسباب بي تاثير ماندن نصايح در زمان ما اينست كه به انسانهاي بد اخلاق مي گويند "حسد نكيند! حريص نباشيد! دشمني نكنيد! عناد نورزيد! دنيا را دوست نداشته باشيد! يعني مي گويند فطرتتان را تغيير بدهيد! كه اين ظاهراً تكليف مالا يطاق است, توان تحمل آنرا ندارند اما اگر بگويند مسير اين صفات را به كــارهاي نيك بر گردانيد, جهت حركتش را تغيير بدهيد, آنوقت هم نصيحت تاثير مي كند وهم به ميزان اختيار وتوانشان مكلف مي گردند
مطلب چهارم بين علما اسلام پيرامون موضوع فرق ميان "ايمان" و"اسلام" بحث زيادي صورت گرفته است برخي بر اين باور اند كه "هر د ويكي است" وعده گفته اند "هر دويكي نيستند ودر عين حال جدائي نا پذير اند, يكي بدون ديگري ارزش ندارد "ازاين قبيل آراء وافكار گوناگوني را مطرح نموده اند ومن پي برده ام كه بين آن د واين تفاوت وجود دارد

صدا موجود نیست