موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 29
(1-198)

طلسم واقع شود
سپس به بالاي درخت چشم دوخت، ديد كه درخت انجير است, اما در شاخه هايش ميوه هاي هزاران نوع درخت وجود دارد اينجا بود كه ترس ودلهره اش به كلي از بين رفت به يقين دريافت كه اين درخت انجير، فهرست ونمايشگاهي است كه آن حاكم پنهان ميوه هاي باغ وبستان خود را به شكل معجزه آسائي به آن آويخته است تا اشارة باشد به نعمت ها وشيريني هاي مهيا ساخته بر مهمانانش، ورنه يك درخت هرگز ميوة هزاران درخت را به بار نمي آورد
سپس به راز ونياز پرداخت تا كليد طلسم به ا والهام شد, فرياد بر آورد
" اي حاكم اين شهر وآفاق! بت وپناه مي آورم وتوكل وتضرع مي كنم, من خادم ت وهستم، رضـاي ترا را مي خواهـم ومن طالب ت وهستم وتـرا مي جويم "
بعد از اين راز ونياز ناگهان از ديوار چاه دري بطرف باغ رنگارنگ, پاك وزيبا گشوده شد، شايد دهان آن مار به اين درب تبديل شده باشد, شير واژدها بصورت د وخادم در آمدند وشروع كردند به دعوت نمودن ا وبه باغ, حتي شير بشكل يك اسپ رام در خدمت ا وقرار گرفت
اي نفس تنبل! واي دوست تخيلي ام!
بيائيد اوضاع اين د وبرادر را مقايسه كنيم تا بدانيم چگونه نيكي, نيكي مي آورد وبدي, بدي را در پي دارد
ببينيد! مسافريكه به راه چپ رفت هر لحظه منتظر است تا وارد دهان اژدها گردد, از ترس ميلرزد اما اين نيكبخت به باغچة ميوه دار وپر رونق فرا خوانده مي شود وآن بدبخت در ترس وحشت جانكاهي گرفتار مي آيد ولگد مال مي شود
اين خوشبخت با عبرت لذيذ وخوف شيرين ومعرفت محبوب به سير وتماشاي اشياء عجيب مي پردازد
وآن بدبخت در وحشت ويأس وبي كسي رنج وعذاب مي كشد چه عذابي!
اين نيكبخت با انس واميد وشوق احساس آرامش مي كند

صدا موجود نیست