موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 9
(1-198)

اي مرد! ت ومرتكب جنايت شدي بدون ترديد بديهاي درونت بگونه يي به بيرونت انعكاس يافته است كه هر تبســم را فرياد واشك وهــر مرخصي واجازه را قتل وكشتار مي پنداري به هوش بيا وقلبت را پاك كن تا اين پردة تيره از چشمانت دور شود وشايد چهرة روشن ودرخشان حقيقت را ببيني, بدون شك صاحب ومالك اين مملكت كه در بالاترين مرتبة عدل ومرحمت وربوبيت واقتدار وانتظام وشفقت قرار دارد ومملكتي كه تا به اين حد آثار ترقي وپيشرفت را در پيش چشمانت مي گذارد، امكان ندارد به صورتي باشد كه وهمت بت وترسيم مي كند
سر انجام اين بدبخت به خود آمد وحق را دريافت, به فكر فر ورفت وبا پشيماني گفت
بله، بر اثر نوشيدن شراب ديوانه شده بودم خدا از ت وراضي شود, من را از جهنم بدبختي نجات دادي
پس اي نفسم!
بدان كه نفر اول " كافر " يا " فاسق وغافل " بود واين دنيا در نظرش انگار ماتم سراي عمومي است وتمام موجودات زنده يتيمهايي هستند كه از درد ضربات زوال وسيلي هاي فراق مي گريند
اما انسان وحيوان, با پنجه هاي اجل تكه وپاره شده, بي كس وسرگردان هستند
اما موجودات بزرگ همچون كوه ها ودريا ها در حكم جنازه هاي فرسوده ولاشه هاي هولناك اند
چنين اوهام مدهش, رنج دهنده ونشئت گرفته از كفر وضلالت انسان, عذاب معنوي تلخي را بر ا ومي چشاند
اما نفـر دوم " مومنـي " است، كـه خـالقش را بـه صورت بـايد وشـايد مي شناسد وبه ا وايمان مي آورد, به نظر ا ودنيا سراي ذكر رحماني وآموزشگاه بشر وحيوان ومحل آزمون وامتحان انس وجن است، اما همه مرگ ومير هاي حيوان وانسان عبارتند از پايان خدمت وبر تعطيلي كار كساني كـه وظـايف حياتشان را بـه پايان رساندند ايـن دار فانـي را در حالـي وداع مي گويند كه روحاً شادمان هستند, زيرا آنها به عالم ديگري منتقل مي شود كه عاري از تشويش وخالي از پليديهاي ماده ونابسامانيهاي زمان ومكان وسختي هاي روزگار وپيش آمد هاي ناگوار است, تا فرصتي مناسب به كارمندان جديد جهت انجام وظيفه فراهم گردد 
اما همه زاد وولد ها اعم از حيوان وانسان، عبارتند از گيرودار سازماندهي نظامي وبدست گرفتن سلاح وپذيرفتن وظايف ومسؤليت از اينر وهر موجودي، كارمند وسرباز شادمان وخدمتگذار صادق, راضي وبا قناعت است

صدا موجود نیست