چرا از قافله باز مانده ايم | چرا از قافله باز مانده ايم | 32
(1-44)

{من کانت همته نفسه فليس من الانسان لانه مدني بالطبع} کسيکه همتش به خودش منحصر باشد او از جملهء انسانها نيست, زيرا انسان مدني الطبع است. او مجبور است در فکر همنوعانش باشد, چون امکان دارد حيات شخصي او با کمک حيات اجتماعيش دوام پيدا کند, مثلاً: شخصيکه پارچه ناني را ميخورد بايد فکر کند که به چندين دست ضرورت دارد تا آن نان را برايش حاضر کند, پس او معناً تمام آن دستها را ميبوسد وهمچنان لباسي را که ميپوشد بايد فکر کند که چندين دست و پرزه جات در تهيه و تجهيز آن دخيل بوده است. در روشنايي اين دو مثال بسنجيد تا بدانيد که انسان نميتواند به تنهايي زندگي کند چونکه بر قراري ارتباط با همونوعانش در فطرت او نهاده شده است و مجبور است جهت دفع احتياجاتش به آنها پاداش معنوي بدهد, لذا او فطرتاً مدنيست.
کسيکه نظرش را در منافع شخصيش محصورميسازد از انسانيت بر آمد به حيوان درنده يي تبديل ميشود.
به استثناء شخصيکه چارهء ندارد وعذرش قابل پوزش است.

صدا موجود نیست