چرا از قافله باز مانده ايم | چرا از قافله باز مانده ايم | 43
(1-44)

در اجتماع ما, سارق لحظهء که دست به سرقت دراز ميکند, اجرا شدن حد شرعي را بالايش بياد مياورد ودر ذهنش خطور ميکند که آن يک امر الهي است که از عرش اعظم نازل شده است گويا که با خاصيت ايمان وگوش دل ميشنود وحقيقت کلام ازلي را که ميگويد
﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾(المائده38)
درک ميکند در اين لحظه ايمان واعتقادش به هيجان واحساسات بلندش به حرکت در ميابد وحالت روحانيي به او دست ميدهد گويا تهاجمي از اطراف وجدان واعماق قلبش به ميل سرقت آغاز ميشود وآن تمايل نشئت گرفته از نفس اماره وخواهشات را پراگنده ساخته وبه عقب ميراند وبا اين تذکر متوالي ميل سرقت از او دور ميشود
چون چيزيکه به آن ميل هجوم مياورد فقط وهم وفکر نيست بلکه قدرت معنويي متشکل از عقل ووجدان يکباره آن تمايل وهوش را مورد تهاجم قرار داده با ياد آوري حد شرعي يک زجر آسماني وباز دارنده وجداني رويا روي آن ميل قرار ميگيرد وآن را ساکت ميکند
بدون شک مصدر افعال انسان تمايلات قلب واحساسات است که اين تمايلات از شدت حس نمودن وحاجات روح سر چشمه ميگيرد وروح با نور ايمان حرکت ميکند, پس اگر کار خير باشد انسان آن را انجام ميدهد ودر هير آن او را به عقب ميراند و در اين حالت انگيزه واحساسات ماديي که عاقبت را نمي بيند, نميتواند بر او غالب شود
نتيجه
هرگاه «حد» يا پاداش با اطاعت امر الهي وعدل رباني تطبيق شود روح وعقل ووجدان ولطايف موجود در ماهيت انسان از آن متأثر ميگردد به همين دليل است که تطبيق يک حد در طول پنجاه سال زياد تر از فرستادن تعداد زيادي به زندان در هر روز به ما مفيد واقع شده است چون عقوبت هايکه شما به اسم عدالت اجرا ميکنيد فقط وهم وخيالتان را تحت تاثير خواهد داست زيرا وقتيکه يکي از شما اقدام به سرقت ميکند, در ذهنش عقابي خطور ميکند که فقط به نام مصلحت ملت وکشور وضع گرديده است وميگويد

صدا موجود نیست