موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 147
(1-198)

 (از ترواش هفدهم)

يادداشت پنجم

فنون ومدنيت اروپا تا حدي در فكر "سعيد قديم" جاگزين شده بود‌, زمانيكه "سعيد جديد" در بحر سياحت فكر ي فر ورفت, فنون ومدنيت اروپا, در آن سياحت قلبي به امراض قلبي تبديل شده, سبب ايجاد مشكلات زيادي گرديد پس سعيد جديد چارة نداشت جز شستشوي ذهن وبدور افگندن فلسفه مزخرف ومدنيت نا باب در اين اثنا براي مهار ساختن حسيات نفسانيي كه در روحش از اروپا پشتيباني مي كرد, مجبور شد با شخص معنوي اروپا محاوره آتي را انجام دهد, اين محاوره از يك جهت بسيار فشرده واز جهتي هم بسيار طولاني مي باشد
برداشت سوء نشود, از د واروپا بحث مي شود
يكي اروپاي برخوردار از فيوضات نصرانيت حقيقي كه با استفاده از صنعت وتكنولوژي مفيد وعلم ودانش كه در خدمت عدالت وحقانيت قرار دارد, خدمت سود مندي به حيات اجتماعي بشر انجام داده است, منظورم اين اروپا نيست من اروپايي را مورد خطاب قرار مي دهم كه با آلوده شدن در تاريكيهاي فلسفه طبيعت گرايي, بديها وجوانب منفي تمدن را خوب ومثبت پنداشته بشريت را به سفاهت, ضلالت وسردر گمي سوق مي دهد, اين اروپاي فاسد دوم, مخاطب من مي باشد
در آن سياحت روحي به شخص معنوي اروپا كه به جاي محاسن تمدن وفنون سودمند, فلسفه مالا يعني ومزخرف ومدنيت مضر وزهراگين را در دست دارد, چنين گفتم
اي اروپايي دوم! ت ودر دست راستت فلسفة مريض وگمراه كننده ودر دست چپت مدنيت سفيه ومضر را گرفته ادعا مي كني كه سعادت بشر با اين د واست الهي دستانت بشكند, اين هديه كثيف سرت را بخورد وخواهد خورد
اي روح بدبخت واشاعه گر كفر وكفران ! آيا ممكن است انساني صرفاً با داشتن ثروت هنگفت وبر خوردار بودن از زينت ظاهري فريبنده خوشبخت شود, در حاليكه ا ودر روح, وجدان, عقل, ودر قلبش گرفتار مصيبهاي جانكاهي است؟ آيا مي توان همچ وشخصي را خوشبخت گفت؟

صدا موجود نیست