موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 151
(1-198)

ونيز اين شاگردت "متمرد" است لاكن متمرد مسكيني كه بخاطر لذتي، بي نهايت ذلت را به جان مي خرد وبراي منفعت بي ارزشي حاضر است پاي شيطان را بوسيده, خود را خوار ورسوا سازد
ا ويك "ستمگر" است, ولي ستمگر ي عاجز وناتوان, چون در قلبش نقطه استناد واتكايي نمي يابد تا به ا وپناه ببرد
هدف وآرمان نهايي شاگردت تامين خواهشات نفساني مي باشد ا و"مكار وحيله گري"است كه حتي زير پرده حميت وفدا كاري، منافع شخصي اش را جستج ومي نمايد، ومي گوشد تا حرص وغرورش را تسكين دهد, غير از خود هيچ چيز ديگر را دوست ندارد وهر چيز را فداي خود مي كند
اما شاگرد مخلص قرآن يك "بنده" است, لاكن در برابر بزرگترين مخلوق سر بندگي خم نمي كند ومنفعت بزرگي همچون جنت را هدف بندگي قرار نمي دهد, پس ا ويك بنده عزيز است
ا و"حليم وبردبار" است, اما به پيشگاه كسي غير از فاطر ذوالجلال اش وبدون اجازه وامر ا وتذلل وفروتني نمي كند, پس ا وحليمي است داراي همتي عالي
وا و"فقير" است, ولي با مكافاتهايي كه مالك كريمش در آينده به ا وذخيره كرده است, از هر چيز بي نياز مي باشد
ا و"ضعيف" است, اما ضعيف نيرومند كه به قدرت بي پايان آقا ومولايش تكيه دارد پس وقتي شاگرد مخلص قرآن كريم جنت ابدي را مقصد وهدف نهايي اش قرار نمي دهد, ايا امكان دارد اين دنياي زايل وفاني رامقصد نهايي اش بداند؟ پس ببين تفاوت همت اين د وشاگرد از كجاست تا به كجا!
خود مي توانيد كيفيت ايثار وفداكاري شاگرد فلسفه مريض وشاگرد قرآن حكيم را با آنچه ذكر خواهيم نمود, مقايسه كنيد:
شاگرد فلسفه بخاطر منفعت شخصي خود از برادرش مي گريزد وعليه ا وآقامه دعوي مي كند اما شاگرد قرآن تمام بندگان صالح خدا را در آسمانها وزمين برادر پنداشته با صميميت فوق العاده اي برايشان دعا مي كند وبا سعادت وخوشبختي آنها خوشبخت مي شود، ودر روحش علاقمندي شديدي به آنها احساس مي نمايد ودست نيايش بلند كرده ومي گويد " اللهم اغفر للمومنين والمومنات " وبزرگترين پديده ها را همچون عرش وشمس ماموري مسخر وبندة چون خودش مي پندارد
با مطلب ذيل ميشود علويت وانبساط روح اين د وشاگرد را قياس كرد

صدا موجود نیست