موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 65
(1-198)

نمي زيبا است "افولده" گم شدن محبوب
محبوب غروب كرده وگم گشته زيبا نيست چون چيز محكوم به زوال نمي تواند زيبائي حقيقي باشد وبا قلب آفريده شده براي عشق ابدي ومنعكس كننده انوار ذات بي نياز دوست داشته نمي شود ونبايد هم دوست داشته شود
نمي ارزد "غرويده" غيب شدن مطلوب
مطلوبي كه محكوم به غروب است, ارزش آنرا ندارد كه قلب علاقه وفكرش را صرف آن كند نمي تواند مرجع آرز وها باشد لايق آن نيست تا در پي اش با غم واندوه اظهار تاسف شود ا وكجا رفت كه قلب پرستش آنرا بكند ودلبند آن باشد؟

نمي خواهم " فناده مح وشدن مقصود
مقصودي كه در فنا مح ومي شود نمي خوام, زيرا فاني هستم, فاني را نمي خواهم, آنرا چه كنم؟‌

نمي خواهم "زوالده" دفن معبود
معبودي را كه در زوال دفن مي شود نمي خواهم, به آن پناه نمي برم, چون بي نهايت محتاج وعاجز هستم وكسي هم كه خودش عاجز باشد نمي تواند درد هاي فراوانم را درمان كند وزخمهاي ابديم را مرهم نهد كسي كه نمي تواند خود را از زوال برهاند چگ ونه معبود قرار ميگيرد ؟

عقل فرياد مدارد, نداي (لا احب الآ فين) ميزند روح
بله, عقل مبتلا به ظاهر, در اين كشمكش كاينات با ديدن زوال معشوقهايش مايوسانه فرياد بر مي آورد وروح جستج وكننده " محبوب باقي " نيز نداي "لا احب الآ فلين" سر ميدهد
نمي خواهم نمي خوانم نمي تابم فراقي
جدائي نمي خواهم, آرز ونمي كنم, طاقت فراق ندارم

صدا موجود نیست