موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 67
(1-198)

بدان اي نفس نادانم ! كه در هر فرد از فاني
دوراه هست با باقي, د وسر جاناني
بدان اي نفس نادانم ! بدانكه دنيا وموجودات فاني اند اما از هر چيز فاني دوراه منتهي به باقي مي توان يافت ودر هر دوي آن د وتراوش ود ورمز از تجلي جمال محبوب لا يزال وجان جانان مي توان ديد مشروط بر اينكه از صورت فاني واز حدود نفست بگذري

كه در نعمتها انعام هست وپس آثار اسما بگير مغزي
وميزن در فنا آن قشر بي معنا
در درون هر نعمت انعامي نهفته واز آن توجه والنفات رحمن احساس مي گردد, اگر از نعمت به انعام بگذري منعم را خواهي يافت ونيز هر اثر صمداني, همچون مكتوبي نامهاي صانع ذوالجلال را مي فهماند اگر از نقش به معني بگذري از طريق اسم, مسمي را مي يابي پس هر گاه مغز ودرون اين مصنوعات فاني را بيابي به آن چنگ بزن قشر وپوست بي معناي آنرا بدون حسرت دور بيانداز, تا سيل فنا ببرد

بله, آثار گويند : ز اسما لفظ پر معني بخوان معني
وميزن در هوا آن لفظ بي سودا
بله در مصنوعات هيچ اثري وجود ندارد كه داراي لفظي مجسم وپر معني نباشد وبسياري از نامهاي آفريدگار ذوالجلالش را به مطالعه همگان نگذارد پس وقتي اين مصنوعات الفاظ وكلمات قدرت اند معاني آنها را بخوان وبه قلبت بچكان والفاظ بي معني را بي محابا به باد زوال بيانداز, با نگاه محبت آميزت خود را مشغول آنان مساز

صدا موجود نیست