چرا از قافله باز مانده ايم | چرا از قافله باز مانده ايم | 27
(1-44)

محبت
آنچه که در طول زندگيم از حيات اجتماعي بشر آموخته ام و آنچه که تتبعات وتحقيقات برمن ديکته کرده است اين است که
مناسبترين چيز به محبت کردن خود محبت است, ولايقترين صفت به خصومت خود خصومت است, يعني اينکه صفت محبت که ضامن حيات اجتماعي بشريت است وآن را به تحقق سعادت سوق ميدهد, لايق محبت است وصفت عداوت و دشمني که عامل تخريب حيات اجتماعي است بد ترين و مضر ترين صفت است ومناسب است تا از آن اجتناب وتنفر ورزيد چونکه اين حقيقت را در مکتوب بيست و دوم «رسالهء اخوت» ايضاح نموديم, در اينجا به قدر نياز به آن اشاره ميکنيم
يقيناً وقت عداوت ودشمني سپري گرديد و دو جنگ بين المللي ميزان ظلم هولناک و ويرانگريهاي را که در روح عداوت وجود دارد, آشکار ساخت و بي فايده بودن آن را ثابت کرد علاوه بر آن لازم نيست بديهاي دشمنان ما –بشرط عدم تجاوز- عداوت مارا بر انگيزاند عذاب الهي و آتش جهنم برايشان کافي است احياناً غرور وخود پسندي انسان را به دشمني ناحق و نا آگاهانه با برادران مسلمانش وادار ميکند, واين شخص خود را حق به جانب ميپندارد با وجوديکه چنين عداوتي استخفاف وکسر شان علايق واسبابي محسوب ميشود که مؤمنين را با يگديگر پيوند ميدهد – مانند ايمان واسلام وانسانيت –اين عمل مشابهت دارد با حماقت کسيکه اسباب ناچيز عداوت را که مانند سنگ ريزه است, بر اسبابي با جسامت کوه هاي سر به فلک کشيدهء محبت و دوستي ترجيح ميدهد
ماداميکه محبت ضد عداوت و منافي آن باشد, هرگز يکجا جمع نخواهند شد, طوريکه تاريکي ونور با يکديکر جمع نميشوند هر کدام که اسبابش بر ديگري غالب شد آن است که جايگاه حقيقيش را در قلب مييابد اما ضد آن با حقيقتش در قلب نخواهد بود
مثلاً هرگاه محبت حقيقي در قلب بود در اين هنگام عداوت به رأفت و شفقت تبديل خواهد شد, اين طرز روش با اهل ايمان است اما وقتيکه حقيقت عداوت ودشمني در قلب موجود بود, در آن هنگام محبت به مدارات و مماشات و صداقت ظاهري تبديل خواهد شد اين طرز رفتار با گمراهان غير متجاوز خواهد بود

صدا موجود نیست