گفتارها | گفتار هفتم | 36
(34-40)

- اين چيز نامفهوم را دور بيانداز، كيف و لذت فعلي ما را بر هم نزن در دستت چيست؟
ـ داروست
- دور بيانداز، ترا چيزي نشده است، سالم هستي وقت جشن و پاي كوبي است
- اين كاغذي كه پنج علامت دارد، چيست؟
ـ بليط سفر است
پاره اش كن، در اين روزهاي خوش بهاري سفر را مي خواهي چه كار؟
و بدين طريق با تمام مكر و فريب كوشيد تا سرباز را بقبولاند، حتي سرباز بيچاره اندكي به سخنان او تمايل نشان داد
بله، انسان فريب مي خورد, من نيز از چنين حيله گر فريب خورده ام
ناگاه صدايي رعد آسا از جانب راست بگوشش رسيد, او را هشدار داد
مبادا فريب بخوري به آن حيله گر بد جنس بگو
اگر توان كشتن شير پشت سرم را داري و اگر مي تواني جوخه هاي اعدام را از پيش رويم برداري و زخم هاي راست و چپ بدنم را درمان كني و اگر مي توانـي مانع رفتـن به سفـر دشـوار و دور و درازم شـوي، بله، اگر مي تواني به همه اينها چاره يي بيانديشي، به فرمانشان بده و قدرت نمايي كن، آنوقت حق داري مرا به اين چيز هاي بي خود و بيهوده دعوت كني، والا اي ابله! سكوت كن، تا اين مرد بزرگوار كه به خضر مي ماند - سخن بگويد و هدفش را بيان كند

صدا موجود نیست