گفتارها | گفتار هشتم | 47
(41-51)

اما اين نيكبخت مزه اش را مي چشد, با پي بردن به منظور و هدف، خوردن آنرا تأخير مي دهد و منتظرانه لذت مي برد
و نيز آن بدبخت خودش بر خودش ظلم كرد، زيرا حقيقت زيبائي همچون روز روشن و وضعيت بسيار درخشان را بخاطر بي بصيرت بودنش به شكل يك وهم و جهنم تنگ و تاريك خود ترسيم نمود, پس او نه مستحق شفقت است و نه از كسي حق شكايت دارد
مثلاً: شخصي در يك باغچة زيبائي, در جمع دوستانش, در موسم بهار به كيف و لذت مهماني رنگيني قناعت نكرده و با مشروبات پليد خود را مست ساخته, خود را در قلب زمستان و بين درنده گان, گرسنه و برهنه گمان كرده به داد و فرياد و گريه و فغان بپردازد، هرگز لايق شفقت و دلسوزي نيست, خودش به خودش ظلم مي كند, دوستانش را جانور وحشي پنداشته تحقير مي نمايد اين بدبخت (داستان) نيز عيناً چنين است
اما اين نيكبخت حقيقت را مي بيند, حقيقت زيباست, با درك خوبي حقيقت به كمال صاحب حقيقت اداي احترام مي كند, مستحق رحمتش مي گردد
پس اي برادر! سري از اسرار آيه كريمه [ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك]1 (النسا: 79) را بدان
اگر اين تفاوتها را با يكديگر مقايسه كني خواهي فهميد كه نفس اماره به نفر اول جهنم معنوي را حاضر ساخت, اما نفر ديگر با حسن نيت و حسن ظن و حسن خصلت و حسن فكرش به فيض و سعادت و احسان فرا گير نايل گرديد
پس اي نفسم! واي مردي كه با من به اين حكايت گوش ميكني!

صدا موجود نیست