گفتارها | گفتار نهم | 61
(52-63)

ابراهيم وار [لا احب الآفلين] بگويد و او را واميدارد تا توسط نماز به درگاه معبود لم يزل و محبوب لايزال التجاء كند و در اين عالم و عمر فاني و در دنياي تاريك و آينده تاريك، با يگانه باقي سرمدي راز و نياز نموده, با مشاهده توجهات رحمن رحيم، و طلب نور هدايتش با اندكي صحبت باقي و در ظرف چند دقيقه عمر باقي, دنياي خود را درخشان, آينده اش را روشن و زخمهاي ناشي از فراق و زوال موجودات و دوستانش را معالجه نمايد
انسان نيز به نوبت خود دنيايي را فراموش مي كند كه او را فراموش كرده و در پشت پرده پنهان گشته است و براي اينكه درد دلش را با گريه هاي قلب به درگاه رحمت بريزد و پيش از رفتن به خوابي كه برادر مرگ است و عاقبتش نامعلوم, آخرين وظيفه عبوديتش را انجام بدهد و دفتر اعمال روزانه اش را با خاتمه خوبي ببندد، به نماز بر مي خيزد, يعني به جاي تمام محبوب هاي فاني، به درگاه يك معبود و محبوب باقي و به جاي تمام مخلوقات عاجز و محتاج، به درگاه يك قادر كريم و براي نجات از مخلوقات مضري كه از شر شان حراس دارد، به درگاه يگانه حفيظ رحيم مشرف مي شود و نمازش را با فاتحه آغاز مي نمايد, يعني به جاي مدح و رفتن زير بار منت مخلوقات نالايق, ناپايدار, ناقص و فقير، يك رب العالمين كامل مطلق و غني مطلق و رحيم وكريم را مدح و ثنا مي گويد
سپس به مقام [اياك نعبد] ترقي مي كند يعني با وجود كوچك و ناچيز و بي كسيش با انتساب به سلطان ازل و ابدي كه مالك يوم الدين است به مقام يك ميهمان نازدار و نازنين و مأمور مهمي در كاينات در مي آيد، با گفتن [اياك نعبد و اياك نستعين] عبادت و استعانت جماعت بزرگ و جمعيت عظمي كاينات را از طرف مخلوقات به او تقديم مي نمايد

صدا موجود نیست