موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 194
(1-198)

اما مومني كه از روزنه ايمان تماشا مي كند, سياحت ورفتن انسانها را به آن سمت, منتهي به عالم نيستي نه, بلكه مثل باديه نشينان رفتن به ييلاق, واز جهان فاني به جهان باقي, واز مزرعه خدمت به دايره اجرت, واز مملكت زحمت به مملكت رحمت مي بيند, وبا اعتقاد به اينكه به عالم نيستي نمي روند, با ممنونيت از اين طرف استقبال مي كند اما مشقات موجود در اثناء راه چون مرگ وقبر منتج به سعادت وخوشبختي هستند, زيرا راه منتهي به عالمهاي نوراني از قبر مي گذرد وبزرگترين خوشبختي ها نتيجه فلاكتهاي بزرگ وتلخ است مثلاً : حضرت يوسف عليه السلام با عبور از مسير چاهي كه برادرانش ا ورا در آن انداختند وسپري نمودن زنداني كه تهمت وافتراء زليخا سبب آن بود, به سعادت ومقامي چون پادشاهي مصر نايل گشت ونيز طفلي كه از رحم مادر به دنيا مي آيد پس از بر داشت رنج وتكليف آن تونل معهود به سعادت دنيوي نايل مي گردد
طرف عقب: يعني اگر به آينده گان با نظر فلسفه نگريسته شود به سوالهاي " از كجا آمده اند ؟ به كجا مي روند؟ وآمدن شان بهر چيست ؟ "جواب نيافته در عذاب حيرت وتردد باقي خواهند ماند
اما اگر با عينك ايمان ديده شود, پي مي برد كه انسانها از طرف سلطان از ل فرستاده شده اند تا معجزات عجيب وغريب قدرتش را كه در كاينات گسترانيده است ببينند ومطالعه كنند, وميداند كه هر گاه انسانها به ارزش وعظمت معجزات, وبزرگي سلطان ازلي پي بردند وبه همان نسبت امتياز گرفتند, بار ديگر به مملكت سلطان ازلي باز خواهند گشت لذا به نعمت ايماني كه چنين معرفتي را به ا وداد " الحمدلله ميگويد وبراي اين نعمت "الحمدلله " نيز حمد ديگري لازم است وبه حمد دوم هم, حمد سوم وبه سومي حمد چهارم ضرور است … به همين منوال دوام مي يابد در نتيجه از يك حمد, حمد ها به ميان مي آيد وسلسله نا متناهي حمد حاصل مي شود
نكته دوم: به نعمت ايماني كه جهات ششگانه را روشن ساخته است, بايد " الحمدلله " گفت, وطوري كه ايمان با زدودن تاريكيها ي جهات ششگانه واز جهت دفع مضرت, نعمت بزرگي به شما مي آيد, از لحاظ تنوير آن جهات نيز جلب منفعت نموده نعمت ديگري محسوب مي شود وچون انسان از فطرت جامعي بر خوردار است, با تمام مخلوقات موجود در جهات ششگانه ارتباط دارد, پس نعمت ايمان مي تواند از آن جهات استفاده كند, وبا رمز آيه "اينما تولوا فثم وجه الله" به هر يك از آن جهات روي آورد برايش روشن مي شود, گويا انسان مومن عمر معنويي دارد كه از آغاز تا به انجام دنيا امتداد يافته است, واز نور زندگي امتداد يافته از ازل تا به ابد استمداد مي كند ونيز در پرت وايمان منور كننده جهات ششگانه, زمان ومكان محدود انسان به عالمي وسيع وراحت تبديل مي شود, واين عالم همچون خانه اش وزمانهاي گذشته وآينده به روح وقلب انسان مانند زمان حال قرار گرفته, فاصله ها از ميان بر داشته مي شود

صدا موجود نیست