موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 116
(1-198)

"(از گفتار بيست وششم)"
پايان مبحث سوم وچهارم
اگر كسي بگويد
تقدير دست وپاي ما را بسته واز ما سلب آزادي كرده است, آيا ايمان به تقدير, به قلب وروحي كه مشتاق انبساط وجولان مي باشد نوعي سنگيني ودشواري ايجاد نمي كند؟
جواب
هر گز! ايمان به تقدير نه تنها انسان را در تنگنا قرار نمي دهد, بلكه به انسان آرامش مي بخشد وشادماني ونور تامين كنندهُ امن وامان وبه ارمغان آورندهُ روح وريحان, به ا وعطا مي كند. زيرا اگر انسان به تقدير ايمان نياورد, مجبور خواهد بود تا در يك دايره تنگ, ودر آزادي جزئي وحريت موقت, بار سنگيني به جسامت دنيا را به دوش روح نا توانش بار كند. زيرا انسان با تمام كاينات ارتباط دارد, آرز وها وخواسته هايش پايان نا پذير است. اما قدرت, اراده وحريتش حتي به برآوردن يكي از مليونها خواسته اش كفايت نمي كند. از همينجا ميتوان پي برد كه در صورت عدم ايمان به قدر, انسان بايد فشار هاي معنوي سنگين, وحشتناك ورعب آوري را بر داشت كند
اما ايمان به تقدير تمام آن سنگيني ها را به كشتي تقدير مي اندازد, وبه روح وقلب زمينه گردش به طرف كمالات را در يك ميدان وسيع با كمال آرامش وآزادي كـامـــل فرا هم مــي سازد. وهمـــين ايمان اسـت كه اخيتار جزئي نفس اماره را سلب مي كند, وفرعونيت, ربوبيت, وحركت آزادانه نفس را در هم مي كوبد
ايمان به تقدير لــذت وسعـــادت غير قابل توصيف اســت, با مـــثال آتي صرفاً مي توانيم اشاره اي به آن لذت وسعادت نمايم, بدين گونه ك
د ونفر بسوي پايتخت پادشاهي حركت مي كنند وبه قصر پر از عجايب وغرايب پادشاه داخل مي شوند. يكي از آن د وپادشاه را نمي شناسد ومي خواهد مخفيانه در آنجا بماند وبه غارت اموال دست بزند. در باغچه قصر دست به كار ميشود, اما اداره باغ وتنظيم وترتيب كار ها, وكنترول واردات وصادرات وفعال ساختتن دستگاه ها, ورساندن رزق به حيوانات عجيب آنجا, ا ورا با مشكل مواجه ساخته در تشويش واضطراب قرار مي دهد. آن باغچه جنت مانند برايش به جهنم تبديل مي شود. به هر چيز عصباني مي شود واز اداره آن عاجز مي ماند وبا حسرت وتاُسف شب وروزش را سپري مي كند. وسر انجام به جرم دزدي وبي ادبي بخاطر تاديــــب به زندان افگنده مي شود

صدا موجود نیست