موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 117
(1-198)

اما نفر دوم پادشاه را مي شناسد وخود را مهمان ا ومي داند, ا ومعتقد است كار هايي كه در باغچه وقصر انجام مي گيرد طبق يك نظام وقانون جريان دارد, وهر چيز مطابق برنامه ودر كمال سهــولت انجــام وظيـــفه مي كند, وزحمات وتكاليف را به دوش قوانين پادشاه انداخته, در كمال صفا وصميميت از لذت آن باغچه جنت مانند استفاده كرده, با استناد به زيبائي مرحمت پادشاه وقوانين اداري اش هر چـــيز را زيبا مي بيند, وبا لذت وسعادت كامل زندگي اش را سپري مي نمايد
از اين مطلب مي توان به رمز "من آمن بالقدر اُمن من الكدر" كسيكه به قضا وقدر ايمان دارد از رنج وكدورت در امان است"‌ پي برد
مبحث چهارم
اگر بگوئي: در مبحث اول ثابت كردي كه هر چيز تقدير خوب وخير است, وشر نيز ناشي از همان خير است, زشتيهايش نيز خوب است, حال آنكه مصيبتها وبلا هاي اين دنيا آن حكم را جرح مي كند وزير سوال مي برد
اي نفس واي برادر!
كه بدليل بر خوردار بودن از شفقت ودلسوزي والائي, شديداً احساس درد ورنج مي كنيد, بدانيد كه وجود, خير محض وعدم, شر محض مي باشد, دليل مدعي اينست كه تمام محاسن وكمالات وفضايل به وجود بر مي گردد, وعدم ونيستي زير بناي همه معاصي, گرفتار يها وكاستي هاست
وقتي عدم شر محض است, هر آنچه كه منجر به عدم مي شود ويا حالتي كه بوي عدم از آن به مشام مي رسد نيز شر را در بر مي گيرد, به همين خاطر حياتي كه درخشانترين نور وجود است, دستخوش احوال مختلف مي گردد وتقويت مي يابد, وبا داخل شدن در اوضاع نا هماهنگ تصفيه مــــي شود وكيفيات متعــددي به خود گرفته ثمرات مطلوبي بار مي آورد, وبا پيمودن مراحل مختلف نقش ونگار بخشنده حيات را به خوبي نشان مي دهد
بر مبناي همين حقيقت, مواجه شدن موجودات زنده با درد ها, مصيبت ها, مشقات, وبليات سبب مي گردد تا انوار وجود در حياتشان تجدد بيابد, وتاريكيهاي عدم ونيستي بر چيده شده, زندگي شان پاك وصاف شود زيرا توقف, سكون, سكوت, عطالت, يك نواختي در كيفيات واحوال نوعي عدم است, حتي بزرگترين لذت اگر يكنواخت باشد در حكم هيچ است

صدا موجود نیست