موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 123
(1-198)

آفريدگار حكيم امانتي همچون "من" را به انسان داده است, كه با داشتن اشارات ونمونه هايي صفات ربوبيت وحقايق شئونات ا ورا نشــان مي دهد ومعرفي مي كند. تا "من" يك واحد قياسي قرار گيرد وتوسط آن اوصاف ربوبيت وشئونات الوهيت فهمي ده شود
اما لازم نيست واحد قياسي وجود حقيقي داشته باشد, بلكه امكان دارد با فرض وتوهم يك واحد قياسي تشكيل شود, مثل خطوط فرضي هندسه, يعني وجود حقيقي "من" با علم وتحقيق لازم نيست
سوال: چرا شناخت صفات واسماُء پروردگار به "انانيت" ارتباط دارد؟
جواب: از آنجاييكه يك چيز مطلق ومحيط حد ومرزي ندارد, لذا به آن نه شكلي داده مي شود ونه صورت تعين خاصي لذا حقيقت ماهيت آن فهمي ده نمي شود
مثلاً وجود يك روشنائي دايمي وعاري از ظلمت, هرگز قابل درك وفهم نيست, اما هرگاه با تاريكي حقيقي ويا وهمي محدود شد, آنوقت قابل درك است

از آنجاييكه صفاتي چون علم وقدرت واسمائي چون حاكم ورحيم پروردگار متعال محيط, نا محدود ولاشريك است, لذا نمي توان در مورد آنها حكمي صارد كرد وبه چگونگي آن پي برد واحساس نمود. چون اينها حد ومرز حقيقي ندارند, پس جهت شناخت آن ها لازم است يك حد واندازه فرضي ووهمي ترسيم شود. واين كار را "انانيت" يعني "من" انجام مي دهد. يك ربوبيت موهوم ومالكيت فرضي, ونوعي علم وقدرت را در خود تصور نموده حد ومرز معيني را رسم مي كند وتوسط آن حد واندازه موهومي را به صفات محيط وضع مي نمايد. مثلاً در تقسيمات ومحاسبه مي گويد "تا به اينجا از من وبعدش از آن اوست" با معيار ها وبخش هاي كوچكي كه در اخيتار دارد , آهسته آهسته به ماهيت آن صفات نا محدود پي ميبرد
مثلاً: با ربوبيت موهومي كه در دايره ملكش تصور مي كند, ربوبيت خالقش را در دايره ممكنات درك مي نمايد وتوسط مالكيت ظاهري اش, مالكيت حقيقي خالقش را مي فهمد ومي گويد: "طوري كه من مالك اين خانه هستم, پرودگار نيز مالك اين هستي است"
وبوسيله علم جزئي اش, به علم مطلق پروردگار پي ميبرد, وبا صنعت ومهارت كسبي وناچيزش شگفتيهاي صنعت صانع ذوالجلال را مي داند

صدا موجود نیست