موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 126
(1-198)

لذا "من" در چنين وضعيت خائنانه اش, در جهل مطلق قرار دارد, حتي اگر از هزاران علوم وفنون نيز آگاهي داشته باشد, باز هم در جهل مركب, جاهل ترين است, چون وقتي انديشه ها وافكارش انوار معرفت پراگنده در كـائنـات را دريابــد, براي تاييد, تنوير وتداوم آن ماده اي را در نفسش نمي يابد در نتيجه همه آن معارف به خاموشي مي گرايد, به اريكي تبـــديل مـــي شود زيرا هر آنـــچه كه به آنجا داخل مي گردد با رنگ نفسش رنگين مي شود حتي اگر حكمت محض بيايد, در نفسش صورت عبثيت مطلق را به خود مي گيرد چون در چنين حالتي رنگ "من" شرك تعطيل خالق از صفات, وانكار وجود اوست اگر تمام كاينات پر از دلايل درخشان شود نقطه سياه موجود در "من" همهُ آن را خاموش واز ديده پنهان مي سازد
ماهيت انساني و"منيت" موجود در آن را از نقطه نظر معناي حرفي اش در " گفتار يازده هم" مورد بحث قرار داده وبگونه انكار نا پذيري ثابت كرديم كه اين "منيت" چه يك ميزان حساس, مقياس دقيق, فهرست فرا گير, نقشه مكمل, آئينه جامع وتقويم زيباي كاينات است ‌(به آن مراجعه شود) با اكتفا به تفصيل آن رساله, مقدمه را در اينجا به پايان مي رسانيم
خواننده عزيز ! اگر مقدمه را فرا گرفته باشي, پس بيا به حقيقت داخل شويم!
ببين خواننده عزيز! در تاريخ بشريت از زمان آدم عليه سلام تابه امروز د وجنبش بزرگ ودوسلسله فكري همچون د ودرخت تن ومند هر طرف ودر هر طبقه اي از طبقات انساني شاخ وبرگ دوانده است:
يكي، سلسله نبوت وديانت
وديگري, سلسله فلسفه وحكمت
هر گاه اين د وجريان با هم يكجا شده واتحاد داشته اند, يعني در هر عصر وزمانيكه سلسله فلسفه به سلسله ديانت پناه آورده وبا اطاعت از آن در خدمتش قرار گرفته باشد, عالم انسانيت باخوشي وسعادت, زندگي اجتماعي آرامي را سپري كرده است وهر زمان كه از همديگر جدا شده اند, انواع خير ونور در اطراف سلسله نبوت وديانت وهر نوع شر وگمراهي پيرامون سلسله فلسفه گرد هم آمده است
اكنون در صدد آنيم تا منشاء واساس اين دوسلسله را در يابيم

صدا موجود نیست