موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 71
(1-198)

نكته دوم : آنگونه كه ايمان يك نور است , انسان را نيز نوراني مي سازد تمام مكتوبات صمــدانيه را كــه روي ا ونوشته شـده است به مطالعـه ديگــران مي گذارد ونيز كاينات را پر نور , زمان گذشته وآينده را از ظلمت مي رهاند
, اين مطلب را ضمن مثالي وبا استناد به آيه كريمه " الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمت الي النور " (بقره : 258) بيان خواهيم كرد:
دريك واقعه خيالي ديدم كه د وكوه بسيار بلند مقابل هم قرار دارند , پل هولناكي آنها را به هم وصل مي كند , زيرآن پل دره بسيار عميق است , ومن روي آن پل ايستاده ام دنيا را نيز ظلمت وتاريكي شديد فرا گرفته است به طرف راست نگاه كردم, از لا بلاي ظلمت بي پايان مقبره بزرگي را ديدم , يعني چنين خيال كردم
سپس به طرف چپ خود نگريستم گويي در امواج وحشتناك ظلمت طوفانهاي شديد , پريشانيها, دغدغه ها ونا بسامانيها را مي ديدم
به پائين پل نگريستم پرتگاه بي نهايت عميق به چشمم مي خورد , در برابر اين همه ظلمت ووحشت فقط يك چراغ دستي كم نور در اختيار داشتم , از آن كار گرفتم , با نور نا چيز آن وضعيت بسيار ترسناكي برايم نمايان گشت , در هر طرف حتي در پايان واطراف پل اژدها وحيوانات درنده وحشي ديده مي شد , با مشاهده چنين صحنه اي گفتم : ‌" "كاش اين چراغ دستي را نمي داشتم واين همه وحشت را نمي ديدم , به هر طرف كه چراغ دستي را متوجه مي ساختم ترس واظطراب به من دست مي داد,گفتم : " اي واي , اين چراغ دستي برايم درد سر شد, از آن به تنگ آمدم , چراغ دستي را به زمين كوبيدم و خوردش كردم گويا با شكستاندن آن به كليد بزرگترين برقي كه همه جهان را نور افشاني مي كند دست يافتم چون يكباره آن همه ظلمت بر چيده شد وهر طرف با نور آن برق پر نور گشت وحقيقت هر چيز را نشان داد
ديدم آن پل راه همواري است كه از بيابان مي گذرد , وگورستان هولناكيو را كه به جانب راست خود ديده بودم عبارت بود از مجالس ذكر, عبادت, خدمت وصحبت كه تحت رياست انسانهاي نوراني در باغچه هاي سرسبز ودل پذير برگذار است

صدا موجود نیست