موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 86
(1-198)

بعد از آن در يكي از گوشه هاي شهر كاخ ديگري را ديدم, اسم " سعيد " بالاي آن نوشته شده بود, تعجب نمودم, گويا بيشتر دقت كردم, ويا تصوير خود را بر آن مي ديدم, با كمال تعجب فرياد بر آوردم, به هوش آمده وبيدار شدم
اينك به كمك خداوند اين واقعه تخيلي را برايت تعبير مي كنم
آن شهر عبارتست از حيات اجتماعي بشر وتمدن انساني
هر يكي از آن كاخها يك انسان است
اهالي وسكنه آن كاخ عبارتند از لطايف موجود در انسان از قبيل چشم, گوش, قلب, سر, روح, عقل واشيائي مثل نفس وهوا وقوه شهوانيه وقوه غضبيه
در هر انسان هر لطيفه وظيفه عبوديت جداگانه, لذتها ودرد هاي جداگانه اي دارد, نفس وهوا وقوه شهوانيه وغضبيه در حكم يك نگهبان ويك سگ هستند
لذا آن لطايف بلند وعالي را مسخر نفس وهوا ساختن ووظيفه اصلي را از ياد شان بردن, بدون ترديد سقوط است نه صعود ساير جهات را خود مي تواني تعبير نمائي
نكته سوم: :
ا انسان در جهت فعل وعمل واز نقطه نظر سعي وتلاش مادي , يك حيوان ضعيف ومخلوق عاجز است در اين جهت دايره تصرفات ومالكيتش چنان تنگ است كه اگر دستش را دراز كند به آن ميرسد حتي حيوانات اهليي كه مهار شان به دست انسان داده شده است قسمتي از ضعف وعجز وتنبلي را از انسان گرفته اند, مثلاً اگر گوسفند وگا واهلي به گوسفند وگا ووحشي مقايسه شود تفاوت زيادي بينشان به چشم مي خورد
اما اين انسان در جهت انفعال, قبول, دعا وسوال, در اين مهمانخانه دنيا يك مسافر عزيز ومهمان چنان ذات كريمي است كه در خزانه هاي رحمت بي انتهايش را به رويش گشاده, مصنوعات بديع ومستخدمين خود را در اختيار ا وقرار داده وبراي تفريح, به تماشا واستفاده اين مهمان, چنان دايره بزرگي را گشوده است كه نصف قطر آن تا جاييكه چشم وخيال كاركند امتداد يافته ووسعت دارد

صدا موجود نیست