موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 89
(1-198)

پس اين همه ابزار واين همه سرمايه براي بدست آوردن زندگي دنيوي بي اهميت وموقت داده نشده است, بلكه وظيفه اساسي چنين انساني عبارتست از, انجام دادن وظايفي كه متوجه اهداف ومقاصد بي پاياني است, ا وبايد عجز, فقر وكوتاهيش را به صورت عبوديت وبندگي اعلان كند وبا ديد كلي تسبيحات موجودات را مشاهده نموده به آن شهادت دهد ودر نعمات امداد والطاف رحماني را ببيند وشاكر باشد, وبا تماشاي معجزات قدرت رباني در مصنوعات, با نظر عبرت بدانها بنگرد
اي انسان دنيا پرست, عاشق دنيا وغافل از رمز "احسن تقويم"! حقيقت زندگي اين دنيا را "سعيد قديم" در يك حادثه تخيلي ديده است, حادثه اي كه ا ورا به "سعيد جديد " تبديل كرد به آن گوش فرا ده!
ديدم كه مسافري هستم وبه مسافرت دور ودرازي مي روم, يعني به جاي دوري فرستاده مي شوم اربابم شصت درهم را به من اختصاص داده بود وبه شكل تدريجي روزانه مبلغي از آنرا برايم مي داد تا اينكه به مسافر خانه اي داخل شدم, در آن مسافر خانه در ظرف يك شب ده درهم را به قمار وسر گرمي وشهرت طلبي صرف كردم صبح شد, پولي دراختيار نداشتم, نتوانستم تجارتي كنم, به تدارك جايي كه مي رفتم نتوانستم چيزي بخرم, از آن پول صرفاً درد, گناه, زخم وكدورت عياشي عايدم شد در چنين حالت اسفناكي ناگهان مردي آنجا پيدا شد وبه من گفت:
تمام سرمايه ات را برباد دادي, مستحق مجازات هم هستي, به جايي كه بايد ميرفتي دست خالي وسر افگنده بايد بروي, اگر عقل داشته باشي دروازه توبه باز است, از پــانزده درهــم باقي مانده يي كه بعد ازين بت وداده خواهد شد, هر اندازه كه بدست مي آوري نصفش را احتياطاً ذخيره كن وبا آن نياز هاي سفرت را خريداري كن" ديدم نفسم راضي نمي شود
گفت: "يك سومش را" باز هم نفسم اطاعت نكرد
سپس گفت: "يك چهارمش را" ديدم كه نفسم نم يخواهد عادتش راترك كند آن مرد با عصانيت از من روي گردان شد ورفت

صدا موجود نیست