موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 97
(1-198)

گفتار بيست وچهار م
شاخه پنجم
(اين شاخه پنج ميوه دارد)

ميوه اول
اي نفس نفس پرستم ! اي دوست دنيا پرستم !
بدان كه, محبت سبب وجود وپيوند دهنده اجزاء, نور وحيات هستي است از آنجاييكه انسان جامعترين ميوه هستي است , چنان محبتي كه كل هستي را تحت پوشش قرار مي دهد, در قلب - ا وكه بذر آن ميوه است –گنجــانيده شده است لذا كــسي مي تواند سزاوار چنين محبت بي پايان شود كه صاحب كمال نا متناهي باشد
پس اي نفس واي دوست !
در فطرت انسان د وافزار وآلات تعبيه شده است , تا وسيله خوف ومحبت قرار گيرد , واين محبت وخوف, يا به خلق ويا به خالق متوجـــه مي شود حال آنك خوف از خلق بلاي دردناكي است ومحبت با خلق نيز مصيبت پر از بلا زيرا ت واز كساني ترس داري كه نه دل سوز ت وهستند ونه استرحامت را قبــول مي كنند, در چنين حالتــي خوف بلاي دردناكــي مي شود
اما محبت, چيزي كه دوستش داري يا ترا نمي شناسد, در نتيجه بدون خدا حافظي ترا ترك مي كند- مثل جواني ومال وثروتت- يا بخاطر محبتت ترا تحقير مي كند مگر نمي بيني كه نود ونه در صد عاشقان مجازي از معشوقه هايشان شكايت دارند زيرا با باطن قلبي كه تجلي گاه ذات بي نياز است عشق ورزيدن به محبوبهاي دنيوي شبيه به بت وصنم به دوست داران بسيار سنگين تمام مي شود , هر گز چنين عمل را نمي پذيرند , چون فطرت چيزي را كه فطري ومناسب نباشد رد مي كــند وبــــه دور مي افكند (محبتهاي شهواني خارج از بحث ماست)
خلاصه آنچه كه دوستش داري يا ترا نمي شناسد, يا تحقيرت مي كند, يا با ت ورفاقت ندارد, تنهايت مي گذارد ومي رود ‌
وقتي چنين باشد, اين خوف ومحبت را متوجه چنان ذاتي بساز, كه خوفت را تذلل بسيار شيرين ومحبتت را سعادت بدون ذلت مي گرداند

صدا موجود نیست