موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 98
(1-198)

بله, معني خوف وترس از خالق ذ والجلال عبارتست از يافتن راهي به سوي شفقت ورحمت ا و والتجاء به درگاهش, پس خوف شلاقي است وانسان را به آغوش رحمتش رهنمون مي شود معلوم است كه يك مادر طفلش را مي ترساند تا ا ورا به آغوشش بگيرد اين ترس براي طفــل بسيار لذيذ است , چون ا ورا به آغوش شفقت مي رساند, حال آنكه شفقت همه مادران صرفاً تراوشي از رحمت الهي است
يعني در خوف خدا لذت بزرگي نهفته است, وقتي در خوف خدا چنين لذتي باشد, معلوم است كه در محبت خدا چه لذت بي پايان وجود دارد علاوه بر آن كسي كه از خدا مي ترسد , از خوف وهراس ممل واز قساوت وبلاي ديگران نجات مي يابد ونيز محبتي كه با مخلوقات دارد چون بخاطر خداست, آلوده با رنج وفراق نمي باشد‌
بله, انسان اولاً خود را دوست مي دارد ‌سپس خويشاوندان, بعداً ملت, باز موجودات زنده وبالاخره كاينات ودنيا را دوست دارد , ا وبا هر يكي از اين حلقات داراي ارتباط است ومي تواند از لذت آنها احساس لذت واز درد شان احساس درد كند حال آنكه در اين دنياي پر هرج ومرج ووزش باد هاي سهمگين وخانمان بر انداز هيچ چيز قرار وثباتي ندارد , از اينر وهر وقت قلب انسان بيچاره زخمي وجريحه دار است, چيز هايي كه به چنگ مي آورد با بر جاي ماندن زخمهاي عميق ا وراترك مي گويند, بلكه دستش را نيز قطع مي كند ‌دايماً در گرداب اضطراب وپريشاني دست وپا ميزند ويا خود را به آغوش غفلت ومستي مي افگند
پس اي نفس ! اگر عاقل باشي, تمام محبتها را جمع كن وبه صاحب حقيقي اش بده واز اين بلا ها خود را برهان
چنين محبت بي پايان مخصوص صاحب جمال وكمال بي پايان است, هر گاه به صاحب حقيقيش سپردي, آنوقت مي تواني تمام چيز ها را به نام ا و وبدون اضطراب دوست بداري زيرا همه چيز آينه تجليات اوست‌
يعني اين محبت نبايد مستقيماً به كاينات صرف شود, ورنه در عين حالي كه محبت نعمت لذيذي است, به نقمت بسيار درد ناك تبديل مي شود‌

صدا موجود نیست