موازنه هاي ايمان وكفر | موازنه هاي ايمان وكفر | 99
(1-198)

جهت باقي مانده, از همه مهمتر است
اي نفس! ت ومحبتت را در راه خودت صرف مي كني, خودت را معبود ومحبوب خود مي سازي, هر چيز را فداي نفست مي نمايي, گويا نوعي ربوبيت برايش قايل مي شوي حال آنكه سبب محبت يا كمال است, وكمال ذاتاً محبوب است, يا منفعت است, يا لذت, يا فضيلت ويا اسباب ديگري مثل اينها كه انگيزه محبت مي شود‌
پس اي نفس !
در چندين گفتارقاطعانه ثابت كرديم كه ماهيت اصلي ت وبا قصور, نقص, فقر وعجز عجين شده است پس ت وبه اعتبار ضديت نفش آينه را ايفا مي كني, يعني با نقص, قصور, فقر وعجز موجود در ماهيتت, كمال, جمال, قدرت ورحمت فاطر ذوالجلال را انعكاس مي دهي چنانچه تاريكي هر اندازه زياد باشد به همان پيمانه درخشنده گي نـــور را نشــان مي دهد پس اي نفس !
نه تنها با نفست محبت روا مدار بلكه بايد با آن عداوت نمائي يا لا اقل بر ا وغضب كني وهر گاه نفس مطمئنه شد آنوقت مي تواني بر آن شفقت نمايي
اگر بدين خاطر نفست رادوست داري كه سر منشاء لذت ومنفعت است, وت ونيز فريفته شيريني لذت ومنفعت هستي پس لذت ومنفعت نفساني نا چيز را به لذات ومنافع بي كران ترجيح مده وهمچون كرم شبتابي مباش كه تمام دوستان ودل دادگانش را در وحشت تاريكي غرق مي كند وبه تراوش ناچيز نفسش اكتفا مي نمايد زيرا لذت ومنفعت نفساني, وهــر آنچه كه از منفعت وسعادتش ت ونيز به نفع وسعادت نايـــل مي گردي وتمام منافع ونعمتهاي كاينات, لطف ومرحمت محبوب ازلي است
پس بايد اين محبوب ازلي را دوست بداري تا هم از سعادت خودت وهم از سعادت همه آنها لذت ببري واز محبت كمال مطلق به لذت پايان نا پذير برسي
محبت شديدي كه فطرتاً با نفست داري , در حقيقت محبت ذاتيي است كه متوجه ذات پروردگار مي باشد , اما ت واز آن محبت س واستفاده كرده آنرا به خودت صرف مي كني وقتي چنين باشد "انا" نفست راپاره پاره كن و"هو" را نشان بده چون تمام انواع محبتي كه با كاينات داري, جهت دوست داشتن اسماء وصفات جليله ا وبرايت داده شده است اما ت وبه غلط از آن گار گرفته اي پس جزايش را خواهي ديد, چون جزاي محبت نا مشروع وبي مورد, مصيبت بي رحمانه است

صدا موجود نیست